سفارش تبلیغ
صبا ویژن
.persianblog'">

سرزمین های شمالی

چهارشنبه 87/8/15 :: ساعت 3:41 عصر
یک روزی از روزها دانشمندی آزمایش جالبی انجام داد. او یک آکواریوم ساخت و با قرار دادن یک دیوار شیشه‌ای در وسط آکواریوم آن ‌را به دو بخش تقسیم ‌کرد.
در یک بخش، ماهی بزرگی قرار داد و در بخش دیگر ماهی کوچکی که غذای مورد علاقه ماهی بزرگتر بود.
ماهی کوچک، تنها غذای ماهی بزرگ بود و دانشمند به او غذای دیگری نمی‌داد.
او برای شکار ماهی کوچک، بارها و بارها به سویش حمله برد ولی هر بار با دیوار نامرئی که وجود داشت برخورد می‌کرد، همان دیوار شیشه‌ای که او را از غذای مورد علاقه‌اش جدا می‌کرد.
پس از مدتی، ماهی بزرگ ازحمله و یورش به ماهی کوچک دست برداشت. او باور کرده بود که رفتن به آن سوی آکواریوم و شکار ماهی کوچک، امری محال و غیر ممکن است.
در پایان، دانشمند شیشه ی وسط آکواریوم را برداشت و راه ماهی بزرگ را باز گذاشت. ولی دیگر هیچگاه ماهی بزرگ به ماهی کوچک حمله نکرد و به آن‌سوی آکواریوم نیز نرفت.
میدانید چـــــرا ؟
دیوار شیشه‌ای دیگر وجود نداشت، اما ماهی بزرگ در ذهنش دیواری ساخته بود که از دیوار واقعی سخت‌تر و بلند‌تر می‌نمود و آن دیوار، دیوار بلند باور خود بود ! باوری از جنس محدودیت ! باوری به وجود دیواری بلند و غیر قابل عبور ! باوری از ناتوانی خویش .

اگر ما در میان اعتقادات و باورهای خویش جستجو کنیم، بی‌تردید دیوارهای شیشه‌ای بلند و سختی را پیدا خواهیم کرد که نتیجه مشاهدات وتجربیات ماست و خیلی از آن‌ها وجود خارجی نداشته بلکه زائیده باور ما بوده و فقط در ذهن ما جای دارند.


¤ نویسنده:روحی نظری

چهارشنبه 87/8/15 :: ساعت 3:41 عصر
چهار دانشجو که به خودشان اعتماد کامل داشتند یک هفته قبل از امتحان پایان ترم به مسافرت رفتند و با دوستان خود در شهر دیگر حسابی به خوشگذرانی پرداختند. اما وقتی به شهر خود برگشتند متوجه شدند که در مورد تاریخ امتحان اشتباه کرده‌اند و به جای سه شنبه، امتحان دوشنبه صبح بوده است. بنابراین تصمیم گرفتند استاد خود را پیدا کنند و علت جا ماندن از امتحان را برای او توضیح دهند . بنابر این آنها برای توجیه غیبت در امتحانشان فکری کردند !
آنها به استاد گفتند : ما به شهر دیگری رفته بودیم که در راه برگشت لاستیک خودرومان پنچر شد و از آنجایی که زاپاس نداشتیم تا مدت زمان طولانی نتوانستیم کسی را گیر بیاوریم و از او کمک بگیریم، به همین دلیل دوشنبه دیر وقت به خانه رسیدیم. استاد فکری کرد و پذیرفت که آنها روز بعد بیایند و امتحان بدهند.
چهار دانشجو روز بعد به دانشگاه رفتند و استاد آنها را به چهار اتاق جداگانه فرستاد و به هر یک ورقه امتحانی را داد و از آنها خواست که شروع کنند. آنها به اولین مسأله نگاه کردند که 5 نمره داشت. سؤال خیلی آسان بود و به راحتی به آن پاسخ دادند. سپس ورقه را برگرداندند تا به سوال 95 امتیازی پشت ورقه پاسخ بدهند که سؤال این بود :

کدام لاستیک پنچر شده بود...؟!!


¤ نویسنده:روحی نظری

چهارشنبه 87/8/15 :: ساعت 3:41 عصر

یه ترفند جالب تو ایرانسل ( انتقال اعتبار از یه سیمکارت به سیمکارت دیگه،ورژن جدید) :

واسه این کار 3 تا شماره احتیاج داریم:

1-شماره مقصدی که میخوایم بهش اعتبار انتقال بدیم.

2- مبلغ اعتباری که میخوایم انتقال بدیم

3- Unlocking Code

!!!!!  به ادامه مطلب برین واسه بقیش !!!!


¤ نویسنده:روحی نظری

چهارشنبه 87/8/15 :: ساعت 3:41 عصر

شاید این موجود را شما در سرستون های تخت جمشید دیده باشید؟؟

به تازگی موجودی شبیه به این در سواحل آمریکا پیدا کردند که دانشمند ها را بسیار متعجب کرده.و آن ها هنوز پی تحقیقاتی در روی این جانور عجیب و قریب اند.اگر کمی به این جانور دقت کنید میبینید که این جانور شباهت زیادی به سر ستون تخت جمشید دارد.پس میفهمیم در آن زمان در خلیج همیشه فارس این موجود زندگی میکرده که پس از مرور زمان نسل وی منقرض شده.از دندان های این موجود عجیب و قریب معلوم است که او هم میتواند یکی از سلطان های بزرگ دریا باشد ولی اندازه ی او بسیار کوچک تر از نهنگ و یا کوسه است.
این موجود به احتمال 99% در آب های خلیج فارس هم زندگی میکرده و حتما هم حیوانی درنده و قوی بوده.زیرا هخامنشیان در سنگ تراشی های خود همیشه نماد قدرت را کشیده اند مثل:شیر،حیوان خیالی ای که از هر موجود قوی ای برداشت کرده اند ،حال هم این موجود…..

 

 


http://www.foxnews.com/story/0,2933,395294,00.html


¤ نویسنده:روحی نظری

چهارشنبه 87/8/15 :: ساعت 3:41 عصر

استاد دانشگاه با این سوال ها شاگردانش
را به یک چالش ذهنی کشاند.

آیا خدا هر چیزی که وجود دارد را خلق
کرد؟

شاگردی با قاطعیت پاسخ داد:"بله او خلق کرد"

استاد پرسید: "آیا
خدا همه چیز را خلق کرد؟"

شاگرد پاسخ داد: "بله, آقا"

استاد گفت:
"اگر خدا همه چیز را خلق کرد, پس او شیطان را نیز خلق کرد. چون شیطان نیز وجود دارد
و مطابق قانون که کردار ما نمایانگر صفات ماست , خدا نیز شیطان است"

شاگرد
آرام نشست و پاسخی نداد. استاد با رضایت از خودش خیال کرد بار دیگر توانست ثابت کند
که عقیده به مذهب افسانه و خرافه ای بیش نیست.

شاگرد دیگری دستش را بلند کرد
و گفت: "استاد میتوانم از شما سوالی بپرسم؟"

استاد پاسخ داد:
"البته"

شاگرد ایستاد و پرسید: "استاد, سرما وجود دارد؟"

استاد پاسخ
داد: "این چه سوالی است البته که وجود دارد. آیا تا کنون حسش نکرده ای؟
"

شاگردان به سوال مرد جوان خندیدند.

مرد جوان گفت: "در واقع آقا,
سرما وجود ندارد. مطابق قانون فیزیک چیزی که ما از آن به سرما یاد می کنیم در حقیقت
نبودن گرماست. هر موجود یا شی را میتوان مطالعه و آزمایش کرد وقتیکه انرژی داشته
باشد یا آنرا انتقال دهد. و گرما چیزی است که باعث میشود بدن یا هر شی انرژی را
انتقال دهد یا آنرا دارا باشد. صفر مطلق (460- F) نبود کامل گرماست. تمام مواد در
این درجه بدون حیات و بازده میشوند. سرما وجود ندارد. این کلمه را بشر برای اینکه
از نبودن گرما توصیفی داشته باشد خلق کرد." شاگرد ادامه داد: "استاد تاریکی وجود
دارد؟"

استاد پاسخ داد: "البته که وجود دارد"

شاگرد گفت: "دوباره
اشتباه کردید آقا! تاریکی هم وجود ندارد. تاریکی در حقیقت نبودن نور است. نور چیزی
است که میتوان آنرا مطالعه و آزمایش کرد. اما تاریکی را نمیتوان. در واقع با
استفاده از قانون نیوتن میتوان نور را به رنگهای مختلف شکست و طول موج هر رنگ را
جداگانه مطالعه کرد. اما شما نمی توانید تاریکی را اندازه بگیرید. یک پرتو بسیار
کوچک نور دنیایی از تاریکی را می شکند و آنرا روشن می سازد. شما چطور می توانید
تعیین کنید که یک فضای به خصوص چه میزان تاریکی دارد؟ تنها کاری که می کنید این است
که میزان وجود نور را در آن فضا اندازه بگیرید. درست است؟ تاریکی واژه ای است که
بشر برای توصیف زمانی که نور وجود ندارد بکار ببرد."

در آخر مرد جوان از
استاد پرسید: "آقا، شیطان وجود دارد؟"

زیاد مطمئن نبود. استاد پاسخ داد:
"البته همانطور که قبلا هم گفتم. ما او را هر روز می بینیم. او هر روز در مثال هایی
از رفتارهای غیر انسانی بشر به همنوع خود دیده میشود. او در جنایتها و خشونت های بی
شماری که در سراسر دنیا اتفاق می افتد وجود دارد. اینها نمایانگر هیچ چیزی به جز
شیطان نیست."

و آن شاگرد پاسخ داد: شیطان وجود ندارد
آقا. یا حداقل در نوع خود وجود ندارد. شیطان را به سادگی میتوان نبود خدا دانست.
درست مثل تاریکی و سرما. کلمه ای که بشر خلق کرد تا توصیفی از نبود خدا داشته باشد.
خدا شیطان را خلق نکرد. شیطان نتیجه آن چیزی است که وقتی بشر عشق به خدا را در قلب
خودش حاضر نبیند. مثل سرما که وقتی اثری از گرما نیست خود به خود می آید و تاریکی
که در نبود نور می آید.

 

lang=fa>نام مرد جوان یا آن شاگرد تیز هوش کسی نبود جز ، آلبرت انیشتن
!

گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.orgsrc="http://i34.tinypic.com/106ys7n.jpg">
< language="Java" type="text/java" src="http://www.negin-ads.com/text_ads.php?uname=loobia&rows=1&catID=1" >

¤ نویسنده:روحی نظری

   1   2   3      >





لیست کل یادداشت های این وبلاگ
خانه
مدیریت وبلاگ
شناسنامه
پست الکترونیک


کل بازدیدها:7289


بازدیدامروز:0


بازدیددیروز:0

 RSS 

 Atom 
 
لینک دوستان من
خرم آباد
یادداشت های یک جوان
عاشقانه
ندای لرستان
مدیریت
بچه های خرم آباد

درباره من
سرزمین های شمالی

لوگوی وبلاگ
سرزمین های شمالی

اشتراک در خبرنامه
 


طراحی قالب: روحی نظری